چهارشنبه ۷ آذر ۱۴۰۳ |۲۵ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 27, 2024
کد خبر: 448103
۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۱۶:۴۹
قاضی نورالله شوشتری(شهید ثالث)

حوزه/ هنوز ابعاد معنوی شخصیت علامه قاضی نورالله شوشتری آن گونه که شایسته است به جامعه معرفی نشده و با کمال تاسف باید به این واقعیت اشاره داشت که با توجه به اینکه علوم و معارف و نکات ابتکاری و نوآوری علامه قاضی نورالله شوشتری در حوزه کلام بسیار زیاد است اما در لابلای صفحات عظیم تراث علمی او مجهول مانده است.

به گزارش خبرگزاری«حوزه»، هنوز ابعاد معنوی شخصیت علامه قاضی نورالله شوشتری آن گونه که شایسته است به جامعه معرفی نشده و با کمال تاسف باید به این واقعیت اشاره داشت که با توجه به اینکه علوم و معارف و نکات ابتکاری و نوآوری علامه قاضی نورالله شوشتری در حوزه کلام بسیار زیاد است اما در لابلای صفحات عظیم تراث علمی او مجهول مانده و سزاوار است که کتاب و پایان‌نامه و مقالات علمی در تبیین و تحلیل آثار و افکار این دانشمند فرزانه انجام شود. اما افسوس که حجاب‌ها مانع این مهم شده است.

دفتر بین الملل جامعه مدرسین حوزه علمیه قم سعی دارد با تلاش و همت جمعی در این جهت گام بردارد، اما آنچه مورد تاکید قرار می‌گیرد این است که این همایش بزرگداشت علامه قاضی نورالله شوشتری آغاز مبارک و ارزشمندی است در راستای هدفی بزرگ که تا رسیدن مطلوب راهی بس دراز در پیش دارد.

قاضی نورالله شوشتری (956-1019 ق) شوشتر

خبرگزاری«حوزه»، سید نورالله حسینی مرعشی شوشتری، مشهور به «شهید ثالث» قاضی، فقیه، متکلم و رجال‌شناس نامدار شیعی ساکن هند است. وی درشوشتر در خانواده‌ای اهل علم زاده شد. پدر قاضی نورالله به نام سید شریف یکی از مجتهدان برجستة شوشتر بود. قاضی نورالله علوم نقلی و عقلی را نزد پدرش و طب را نزد حکیم مولانا عمادالدین فراگرفت. میرصفی الدین محمد و میر جلال الدین محمد صدر، نیز از معلمان او بودند. او در ربیع الثانی 979 ق شوشتر را به قصد زیارت حضرت امام رضا (ع) و نیز ادامه تحصیلات ترک گفت و در مشهد تحصیل و تهذیب نفس را آغاز کرد. از مشهورترین استادان او در مشهد «عبدالواحد بن علی» استاد سلطان حیدر میرزا بود.

سید نورالله شوشتری در اول شوال سال 992 هـ ق، از مشهد به هندوستان رفت. علت اصلی آن مصیبت‌های مداوم و فجایع و شورش‌های مکرر در مشهد بوده است.

او پس از ورود به هند، مستقیماً به دیوان اکبر در «فتح پورسکری» رفت. در آنجا فتح الله شیرازی، حکیم ابوالفتح و برادرش از حمایت امپراطور برخوردار بودند.

حکیم ابوالفتح گیلانی او را به اکبر معرفی کرد. اکبر به نورالله و کتاب جلالیة او که برگرفته از لقب امپراطور جلال‌الدین محمد بود، بسیار علاقه مند شد. دو سال بعد، اکبر وی را جانشین شیخ معین قاضی لاهور که پیر و فرتوت شده بود، کرد.

قاضی نورالله تقیه نمی‌کرد بلکه همچون فتح الله شیرازی و حکیم ابوالفتح به مذهب شیعه عمل می‌نمود. آگاهی و دانش او از فقه و حدیث اهل سنت بی نظیر بود و اکبر به رغم شیعه بودنش به خاطر توانایی‌ها و صلاحیت‌هایش او را به این سمت منصوب کرد.

امپراطور بر این اعتقاد بود که قاضی نورالله،‌ قضاوتی ایده آل دارد و در چارچوب فقه مذاهب چهارگانه، امور مردم را سروسامان می‌بخشد.

فتاوای قاضی به طور مستقیم علمای سنی را تحت تأثیر برتری فقه جعفری قرار داد. وی در علم حدیث نیز استاد بود. در واقع قاضی نورالله، هم در علوم معقول و هم در منقول،‌ مجرب و متخصص بود. وی همچنین درباره ریاضیات، صرف و نحو عربی، معانی و بیان و عروض و قافیه تألیفاتی دارد.

تعداد زیادی از آثار قاضی نورالله به ویژه رساله‌های کوچکش در دست نیست، ولی کتاب‌های مهمتر او بر جای مانده‌اند. بسیاری از آثار او، عبارتند از: حواشی و تفاسیری که بر کتاب‌های تحصیلی ردة بالای علمای سنی نگاشته است و از آنجا که آنها از سوی شیعیان مطالعه می‌شد، حواشی و تفاسیر قاضی بر آنها راه طولانی تقویت و دفاع از میراث فرهنگی شیعه را کوتاه نموده است.

قاضی نورالله، شاعری توانا بود. همة زندگینامه‌های شعرا از او یاد کرده و بعضی از اشعارش را ذکر نموده‌اند. مشهورترین شعرش، قصیده‌ای است که در رد قصیدة شاعری به نام سید حسن غزنوی سروده است.

اکبر شاه معمولا قاضی را مأمور می‌کرد تا در هر منازعة پیچیده‌ای تحقیق کند. او یکبار در سال 1000 ه.ق مامور شد تا از ایالت کشمیر که به دلیل سوء اداره و حیف و میل مغولان دچار تشویش شده بود،‌ گزارشی تهیه کند. در 1005 ق قاضی نورالله برای تحقیقات امور مذهبی و خیریه، به ایالت «اگرا» به آن مکان اعزام شد. در سال 1008ه.ق، اکبر شاه، نورالله را به عنوان قاضی ارتش منصوب کرد.

مرگ ابوالفضل، مشاور باوفای اکبر شاه و حامی همیشگی قاضی نورالله ضربة شدیدی برای اکبر شاه و قاضی نورالله بود. زیرا دیگر کسی باقی نماند که اکبر شاه را از وفاداری قاضی نورالله شوشتری به تاج و تخت مغول مطمئن کند. پس از بازگشت از اگرا، اکبر، قاضی نورالله را که نامه‌های قبلی او آکنده از سپاس نسبت به حمایت و تشویق امپراطور بود نادیده گرفت. قاضی تصمیم گرفت به ایران بازگردد، اما کوشش‌های او بی ثمر بود. در 1012ق وی چند وظیفة رسمی یافت که احتمالاً در خصوص طرح واگذاری اراضی در کابل بود، اما ظاهراً مأموریتش لغو شد، زیرا ترسیدند از آنجا عازم ایران شود. قاضی در نامه‌ای به مولانا بهاء الدین عاملی می‌نویسد: «هند پست و نکتب بار، مرا دچار رنج‌های توان فرسایی کرده است. نه تنها اکبرشاه حمایت و توجهات خیرخواهانه‌اش را از من قطع کرده است، ‌بلکه درهای عزیمتم به خراسان و عراق را هم بسته است». او در حالی که به وسیلة دشمنان سرسخت سنی،‌ احاطه شده بود و هیچ حمایت سیاسی هم نداشت، اثر بزرگش «احقاق الحق» را در ربیع الاول 1014 ه ق به پایان رساند. احقاق الحق، کتاب ابطال نهج الباطل و اهمال کشف العاطل نوشتة فضل الله امین، فرزند روزبهان را رد می‌کند. مروری بر این کتاب نشان می‌دهد که دانش قاضی گسترده بوده و مباحثات مذهبی مستمر او با سنی‌ها، ‌او را در مناظره، توانا و دقیق کرده بود. کتاب احقاق الحق،‌ حتی در زمان حیات اکبر نیز طوفانی از مخالفت علیه قاضی نورالله برانگیخت.

دستیابی سلطان سلیم به سلطنت بعد از مرگ اکبر امید را در رهبران متعصب سنی زنده کرد. و فشار آنها بر قاضی نورالله، زندگی را روز به روز بر او دشوارتر می‌کرد. یگانه پشتیبان او در سال‌های آخر حیات سلطنت اکبر، حکیم علی گیلانی بود، ولی او نیز درگذشت و دیگر برای قاضی پشتیبانی باقی نماند. مقالات احقاق الحق که در انتقاد از سه خلیفة اول است، خشم رهبران سنی را برانگیخت و سرانجام در 18 جمادی الثانی 1019 ق نیمه شب او را چنان شلاق زدند که جان خود را از دست داد. در این جریان امپراطور قاضی نورالله را مورد بازجویی قرار داد و از او درباره مذهبش پرسید. قاضی از روی تقیه پاسخ داد که شافعی مذهب است. امپراطور از این پاسخ خوشش نیامد و در حالی که از خشم می‌لرزید، پرسید که چرا واقعیت را به او نمی‌گوید و دستور داد با تازیانة خاردار ضرباتی به او بنوازند. او در حال شلاق خوردن جان سپرد.

آثار وی

آثار قاضی نورالله شوشتری، به تعبیر سید عباس اطهر رضوی عصر بیداری را برای شیعیان هند به ارمغان آورد.

او پیش از آمدن به هند تعداد قابل ملاحظه‌ای کتاب نوشته بود. ولی آثاری که در آن سرزمین ارائه داد به شیعیان کمک نمود تا نقش برجسته خود در اسلام را به  صراحت  اظهار کنند. در میان آثار او مصائب النواصب و  الصوارم المهرقه، به عربی و مجالس المؤمنین به فارسی شاخص بودند. او مصائب النواصب را در رد کتاب النواقض فی الرد علی الروافض، اثر میرزا مخدوم شریفی ‌نوشت.

النواقض نخستین ردیه‌ای بود که در هند به اتهامات سنیان بر تشیع نوشته می‌شد. مصائب النواصب مشتمل بر یک مقدمه و دوازده فصل به ترتیب زیر است:

پیشگفتار و معرفی شیعة اثنی عشری

1- مراکز اجتماع شیعه

2- قبایل و خاندان‌های شیعی

3- تعریف واژة صحابه، ‌زندگینامة‌ بزرگان بنی‌هاشم و صحابة بزرگ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که شیعیان امام علی(علیه السلام) بودند

4- تابعین شیعه

5- شیعیانی که تابع تابعین بودند و در علوم مختلف کلام، ‌تفسیر و حدیث متخصص بوده‌اند و نیز فقهای برجسته،‌ مجتهدان، قاریان، نحویون و لغویون آنها

6- صوفیان شیعه

7- فلاسفة شیعه

8- پادشاهان شیعه

9- اشراف و امرای شیعه

10- وزیران و دبیران شیعه

11- شعرای عرب زبان شیعه

12- شعرای فارسی زبان شیعه.

کتاب مجالس المؤمنین بنایش بر نشر دعوت شیعه است و به نثری فصیح نگارش یافته و مشتمل است بر: «ذکر احوال بعضی از مشاهیر شیعة، از صحابة مرضیه و تابعان طریق مرتضویه از مجتهدان احکام و راویان احادیث سید انام و حکمای اسلام و علمای ائمة کلام و سایر علمای اعلام و صوفیة کرامت مقام و سلاطین صاحب اقتدار و وزرای مملکت مدار و امرای عظام و شعرای فصیح الکلام» در یک فاتحه و دوازده مجلس.

قاضی اثر بزرگش، احقاق الحق را درسال 1014 ق به پایان رساند. احقاق الحق، ‌کتاب ابطال نهج الباطل و اهمال کشف العاطل نوشتة فضل الله امین فرزند روزبهان را رد می‌کند. قاضی نورالله ابتدا کلمه به کلمه فقراتی از منهاج الکرامة علامة حلی را با جملة «مؤلف اعلی الله مقامه» نقل می‌کرد و به دنبال آن ردیة فضل الله را با بیان این مقدمه «عضو فرقة ناصبیه لعنة الله می‌گوید» ذکر می‌نمود. احقاق الحق خلاصه‌ای است از مجادلات شیعه و سنی پیرامون عقاید اشعریه درباره خدا، نبوت، امامت، تفسیر قرآن، احادیث و فقه. قاضی نورالله در بیان عقاید و رد مسائل فضل الله، نظر مستدل خود را در تجزیه و تحلیل حقایق، ‌از لحاظ تاریخی و منطقی ارائه می‌کند و از این رو به عنوان مناظره کننده‌ای موفق جلوه می‌نماید.

سایر آثار قاضی نورالله در تفسیر و علوم قرآن است:

1 و 2 - دو حاشیه بر انوار التنزیل و اسرار التأویل ، تالیف عبدالله بن عمر بیضاوی. انوار التنزیل خود، خلاصه و بازنویسی تفسیر الکشاف عن حقایق التنزیل، تألیف محمد بن عمر زمخشری است که براساس دیدگاه معتزله نوشته شده است.

3- تفسیر آیة تطهیر، که بنابر قواعد دستور زبان عربی و دلایل دیگر بحث می‌کند که چرا پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تنها حضرت علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را تحت عنوان «اهل بیت» قرار می‌دهد و همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در این عنوان داخل نیستند. این رساله، نظر همة‌ علمای سنی از جمله امام فخر رازی نویسندة تفسیر مشهور مفاتیح الغیب را رد می‌کند. رازی عقیده دارد که همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز از همة‌گناهان پاک و معصوم بوده‌اند.

4- کشف العوار فی تفسیر آیة الغار، که درباره حضور ابوبکر در غار، در کنار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است.

5- تفسیر آیة: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ»که نظر سنی در مورد اینکه مشرکان تنها از نظر مذهبی، ناپاکند را رد می‌کند و طبق تفسیر شیعه می‌گوید که مشرکان همگی نجسند و اگر چیزی با بدن آنها تماس پیدا کرد آن را نباید خورد و آشامید.

6- تفسیر آیة «فَمَنْ يُرِدِ اللّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِْلإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ».

7- تفسیر آیة «وَ قالَ الْمَلِكُ إِنّي أَرى سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ يا أَيُّهَا الْمََلأُ أَفْتُوني في رُءْيايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ»که تفسیری به زبان فارسی است.

8- تفسیر آیه‌ای دربارة رؤیت خدا.

9- تفسیر آیه‌ای دربارة عدل و توحید. دو اثر او در زمینة دعا و ترجمة فارسی دعای صباح حضرت علی(علیه السلام) خدمتی بسیار مهم است.

شرح کتاب مصباح السته نوشته مسعود الفراء البغوی هم اثری مهم است. قاضی دو کتاب مهم نیز در زمینة اصول فقه دارد:

1- حاشیه‌ای بر شرح تهذیب الوصول جمال الدین حسن مطهر حلی است.

2- تعلیقات بر شرح مختصر الاصول،‌ تألیفات عضد الدین عبد الرحمن بن احمد ایجی.

او شروحی نیز بر فقه شیعه و سنی دارد. در زمینه فقه اهل سنت، کتاب مشهور مختصر هدایه را در فقه حنفی، نوشتة علی بن ابی بکر فرغانی مرغینانی و کتاب وقایة الروایة‌فی مسائل الهدایة نوشتة ‌برهان الدین محمد بن صدر الشریعة را برای شرح برگزید. قاضی همچنین شرحی بر کتاب المحلی ابن حزم دارد. همچنین تعلیقاتی بر دیگر کتاب ابن حزم، یعنی ملخص ابطال القیاس و الرأی و الاستحسان و التقلید و التعلیل دارد که به شدت بر اصول عمدة فقه حنفی حمله کرده است.

بر مجموعة فوق حواشی متعددی نیز بر متون درسی فقه شیعه می‌توان افزود که مهمترین آنها شرحی بر تهذیب الاحکام شیخ طوسی است. شرح دیگر او بر این کتاب غایة‌المرام نام دارد. شرح قاضی بر کتاب قواعد الاحکام از جمال الدین بن مطهر حلی نیز بسیار مهم است. قاضی همچنین شرحی بر اثری مفصل در فقه شیعه به نام مختلف الشیعة‌ فی احکام الشریعة نوشتة علامه حلی دارد.

حدود 6 رسالة دیگر او دربارة ‌مسائلی همچون نماز جمعه، ‌حرمت مسکرات، کفاره، لباس‌های ابریشمی،‌که کتاب‌های راهنمای مهمی برای فقه شیعه هستند. او همچنین حاشیه‌هایی بر رسالة ‌فی اثبات الواجب دوانی نوشته است.

پانزده اثر دیگر او در علم کلام و ابطال مکتب تسنن به جای مانده است. قاضی حاشیه‌ای بر مطول تفتازانی و حاشیه‌های چندی بر علم نحو دارد. چنان که آمد تألیفاتی نیز در تراجم احوال دارد. رساله‌ای هم دربارة علمای سنی دارد که به نظر قاضی، از استادان جعل حدیث بوده‌اند. او حاشیة ‌ارزشمندی نیز بر خلاصة ‌الرجال علامة‌ حلی نوشته است.

قاضی،‌ حتی از علم ریاضیات غافل نبود و شرحی بر تحریر اقلیدس خواجه نصیرالدین طوسی دارد. او همچنین حاشیه‌ای بر المخلص فی الهیئة نوشتة محمود بن محمد بن عمر دارد.

آراء و افکار

قاضی معتقد بود که سرآغاز جدایی بین شیعه و سنی، ‌آنجا بود که عمر با آوردن قلم و کاغذ نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در بستر مرگ مخالفت کرد. قاضی بر آن بود که بسیاری از سران صوفیه،‌ عملاً شیعه بوده‌اند و پس از پیامبران و امامان، وجود این صوفیان پاک ضمیر، تأثیر بسزایی در بقای معتقدات شیعی در میان مسلمانان داشته است، اما آنها نمی‌توانستند آشکارا خود را شیعه بخوانند و تقیه می‌کردند. ادعای آنان در پیروی از جامعترین مکتب فقهی نیز دلالت می‌کند که آنها شیعه بوده‌اند، زیرا فقط مکتب شیعه است که جامعترین مکتب فقهی را داراست. قاضی می‌گوید: صوفیان، حکیمان و دانشمندان دیگری که نام آنها را ذکر کرده است، همه تقیه می‌کرده‌اند، زیرا حاکمان سنی در دوران حکمرانی خود، فشارها و بی‌رحمی‌های غیر قابل تحملی را بر ضد شیعیان اعمال می‌کردند.

با وجود این قاضی نورالله، تصوف را به طور مطلق تأیید نمی‌کرد. او فریبکاران و دغل بازان صوفی را که از حقیقت به دور بوده و تصوف را به عنوان ابزاری برای رسیدن به منافع دنیوی خود به کار گرفتند شدیداً مورد انتقاد قرار می‌دهد. از قاضی خواسته شد تا توضیح دهد که چگونه نوشته‌های غزالی و سنی‌هایی همانند وی، که او در واقع آنها را شیعه می‌نامید، می‌تواند در بحث‌های جدلی علیه سنی‌ها مورد استفاده قرار گیرند؟ او در پاسخ نوشت کتاب‌هایی که غزالی و دیگر نویسندگان شیعی چه قبل از تغییر مذهب آنها به تشیع و چه بعداً در شرایط تقیه که هدفشان اظهار عقاید و اصول سنی بوده نوشته‌اند، نه عقاید شیعی را ارائه کرده‌اند و نه عقاید سنی را مورد انتقاد قرار داده‌اند، در نتیجه هم در حال حاضر و هم در آینده برای رد دیدگاه‌های اهل سنت مورد استفادة شیعیان قرار می‌گیرند.

 

علمای شیعه در قرن چهاردهم و پانزدهم هجری عقاید قاضی دربارة صوفیان و عقاید ایشان را توجیه کرده‌اند. برخی از آنان مانند علامة قزوینی او را شیعه تراش می‌نامند. ولی قاضی راه جدیدی برای بقای شیعه در هند ترسیم کرده بود. وی استدلال می‌کرد که قرآن و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تقیه را مجاز می‌شمارند ولی باید تنها در موارد اضطراری به کار برده شود. او مدعی بود که در دوران سلطنت اکبر شاه در هند تقیه ضرورتی نداشت، لذا شیعیان نباید در اظهار هویت خود درنگ و تامل نمایند. تصمیم قاضی بر ترک تقیه و تألیف کتاب‌های جدلی، ‌برخی از شیعیان هند را نیز خشمگین کرد یکی از آنها میریوسف علی استرآبادی اکسیری در نامه‌ای به او گفت: کتابهای شما (قاضی) برای خودتان و برای خوانندگان آنها زیانبار است. کسی که تقیه را ترک کند روش پیامبر را زیر پا نهاده است. لیکن وی پاسخ داد: من معتقدم از آنجا که در هند حاکمی عادل حکومت می‌کند هیچ توجیهی برای تقیه وجود ندارد. قاضی مسئلة حساس «اصحاب» را در کتاب‌های خود مورد بحث قرار داد.

او معتقد بود که تنها دیدار و ملاقات با پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای ورود آنها تحت این عنوان،‌ کافی نیست بلکه اصحاب واقعی تنها به کسانی گفته می‌شود که دارای ایمان و عدالت باشند. در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عدة زیادی از مردم، صحابه خوانده می‌شدند ولی آنان در واقع منافق بودند. او می‌گفت: لعن، طعن و تشنیع اصحاب جایز نیست هر چند شیعه طعن بر آنها را به معنای ترک شریعت نمی‌داند قاضی می‌افزاید: شیعیان همة صحابه را لعنت نمی‌کنند بلکه دشمنان اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را مورد لعن قرار می دهند. قاضی به عنوان مؤلف کتاب مجالس المؤمنین ادعا می‌کند که شیعه بی دلیل به کافر شمردن ابوبکر و عمر متهم شده است و در کتاب‌های معتبر فقهی آنان هرگز این مسئله ذکر نشده است، گرچه شیعه قائل است که دشمنان حضرت علی(علیه السلام) فاسق و گنه کارند، ولی تنها کسانی که با حضرت علی(علیه السلام) به نبرد پرداخته‌اند، کافر شده‌اند. مسلم است که ابوبکر و عمر، علی(علیه السلام) را از حق خویش محروم ساختند و خلافت را با توجه به قدرتی که در پرتو حمایت پیروان و افراد قبیله شان به دست آورده بودند غصب کردند. او اختلافات و اغتشاشات در مذهب شیعه را به احادیث جعلی خوارج و غلات که در آن داخل شده است نسبت می‌دهد و به رجال شیعه به ویژه در مورد پذیرش داستان‌های جعل شده توسط غلات، هشدار می‌دهد. مسلمانانی که قاضی آنها را غلات می‌نامد، مطالبی را به عنوان آیه‌هایی از قرآن نوشته و مدعی بودند که عثمان، این آیه‌ها را حذف کرده است. به تعبیر سید عباس اطهر رضوی هشدارهای قاضی برای جامعة‌ در حال رشد شیعه و برای همة جهان به موقع و بجا بود. این اخطارها کمک می‌کرد تا ساده لوحی و زود باوری از معاصرین قاضی و آیندگان بعد از او دور شده و استدلال و منطق تقویت شود.

منابع:

اعیان الشیعة، امین، 10/228، ایضاح المکنون، اسماعیل پاشا بغدادی، 1/34 ، 20/430،‌ تاریخ تذکره‌های فارسی،‌ احمد گلچین معانی، 2/759، روضات الجنات، خوانساری، 8/146، ریاض العلماء، افندی اصفهانی، 5/265، ریحانة‌الادب،‌ مدرس تبریزی، 3/384، طبقات اعلام الشیعة، شیخ آقا بزرگ طهرانی، قرن یازدهم 220 به بعد، ‌قصص العلماء حاج ملا محمد تقی برغانی، 19، مجالس المؤمنین، 17 به بعد، نجوم السماعه میرزا محمد علی 15 منتخب التواریخ، عبد القادر بدایونی، 3/137، ریاض الشعراء، واله داغستانی، صفحات متعدد، امل الآمل، حر عاملی، صفحات متعدد شیعه در هند،‌ سید عباس اطهر رضوی، صفحات متعدد.

نگارنده مقاله: شریعتی

 

 

         

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha